چکیده: (96 مشاهده)
برخی اندیشمندان معتقدند که تضادها نقشی اساسی در پایداری و استمرار جهان دارند، و دیالکتیک یکی از بارزترین جلوههای این تضادهاست. دیالکتیک در معنای گسترده خود به تبادل استدلال در یک گفتوگوی دوطرفه با یک روش استدلالی خاص اشاره دارد. این مفهوم، که ریشه در فلسفه یونان دارد، از دیدگاه چهار فیلسوف برجسته، یعنی هراکلیت، افلاطون، کانت، و هگل مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش تلاش دارد با مطالعه دیدگاههای این فلاسفه و بررسی سیر تحول اندیشهای آنها در باب دیالکتیک، به کارکردهای آن در هنر و معماری بپردازد. رابطهی دیالکتیکی فضا میان محیطهای ساختهشده و زمینههای اجتماعی، دیدگاههای انتقادی مهمی را ارائه میدهد. دیالکتیک فراتر از ریشههای فلسفی آن، بهعنوان روشی در باب هنر و معماری جای گرفته و به عنصر بنیادین در فرآیند خلاقیت تبدیل شده است. شناخت ساختارهای فلسفی دیالکتیک به ما امکان میدهد تا درک بهتری از روندهای درک، تولید، و آن را بهعنوان عاملی که منجر به نوآوری و خلاقیت میشود، بشناسیم. یکی از برجستهترین نمونههای کاربرد دیالکتیک در معماری، دیالکتیک درون و بیرون است. این مفهوم، که ریشههای آن را میتوان در نظریات دیالکتیکی فلسفهی هگل مشاهده کرد، معنا و ماهیت خود را در درجات مختلفی از پیرنگگرایی و پروژهگرایی نشان میدهد. علاوه بر آن، دیالکتیک فضا و زمان و دیالکتیک فرم نیز وجود دارند. در نهایت، این پژوهش نشان میدهد که درک پیچیدگی فلسفی دیالکتیک به درک عمیقتر از معماری کمک میکند. این شناخت، دیالوگی مداوم را میان فرم و عملکرد درون و بیرون فضا و زمان و دیگر عناصر معماری آشکار میسازد. بدین ترتیب، دیالکتیک در معماری نهتنها بهعنوان یک ابزار نظری، بلکه بهعنوان روشی برای تحلیل و خلق فضاهای معنادار عمل میکند.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
عمومى دریافت: 1403/12/1 | پذیرش: 1403/12/1 | انتشار: 1403/12/1